حس اون سیگار رو دارم، که همه جا حرف از ترک کردنشه…
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم
همین!
چرا نکاه میکنی؟ تنها ندیده ای؟
همیــــــشه محــــــــــکوم ولــی بــی گناه
روبه شانه ای تکیه کردم که به خیالم همه تنهایی ام را پر میکرد
غرورم را به خاطرش شکستم و حرف دلم را در جاده تنهایی فقط برای او گفتم
هر شب چشمان بی فروغم به روی ستاره های آسمان بستم
به امید صبح شدن و دیدن ستاره زندگیم که او بود
برای دیدارش بی تاب و بی قرار بودم اما او هیچ تاب و تبی نداشت
از این بی وفایی آیینه دلم شکت و فروغ زندگی ام بی نور گشت
کاش یکی پیــدا میشـد
که وقتـی می دیـد گلـوت ، ابــر داره و
چشمات، بـارون
جـای اینکـه بپـرسـه : چـته ؟ چی شده ؟ بغلت کنـه و بگـه :
گـریـــه کــــن ... !