سرگرمی-اس ام اس-خریداینترنتی خرید نیچرز بونتی اصل 1394

اس ام اس عاشقانه-مهدی اس ام اس های فلسفی عاشقانه شهریور 95 - فلسفی عشقولانه-ارزان ترین فروشگاه اینترنتی-خرید اینترنتی ساعت مچی-طلا-حریم سلطان ساعت دیزل-فروشگاه اینترنتی لباس-خرید ژل افزایش قد

سرگرمی-اس ام اس-خریداینترنتی خرید نیچرز بونتی اصل 1394

اس ام اس عاشقانه-مهدی اس ام اس های فلسفی عاشقانه شهریور 95 - فلسفی عشقولانه-ارزان ترین فروشگاه اینترنتی-خرید اینترنتی ساعت مچی-طلا-حریم سلطان ساعت دیزل-فروشگاه اینترنتی لباس-خرید ژل افزایش قد

دفتر مشق

هیچ وقت ندونسته و نپرسیده در مورد موضوعی قضاوت نکنیم....؟!

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با

صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می

خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...

اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر

خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر

بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...

و اشک چشمش روی گونه اش خالی شد . . . 

جریمه (اینم حتما بخونید حتما!)

خانومه یا خیلی احمقه یا از دست شوهرش به ستوه اومده که...؟!


یه افسر پلیس ماشین پرسرعتی رو متوقف می کنه. افسر می گه : من سرعت 80 مایل در ساعت رو برای

ماشینتون ثبت کردم

راننده می گه: خدای من، من ماشینو رو سرعت 60 مایل کروز کرده بودم. فکر کنم رادارتون نیاز به تنظیم داره.

همسر مرد درحالی که داره بافتنی می بافه و سرش پایینه می گه: عزیزم لوس نشو. خودت می دونی که این

ماشین سیستم کروز نداره

افسر که شروع می کنه به نوشتن جریمه می کنه راننده رو می کنه به زنش و زیر لب می غره که: برای یه

بارم که شده نمی تونی دهنتو بسته نگه داری؟

زن درحالی که محجوبانه می خنده می گه: عزیزم باید خوشحال باشی که دستگاه راداریابت( دستگاهی که

رادار سرعت سنج پلیس رو پیدا می کنه و خبر میده) روشن شد وگرنه سرعتت از اینم بیشتر می شد

افسر که شروع می کنه جریمه دوم رو بابت دستگاه راداریاب غیرقانونی بنویسه مرد از بین دندونای بستش به

زنش می غره که: زن، نمی تونی دهنتو بسته نگه داری؟

افسر اخم می کنه و میگه : متوجه شدم که کمربند هم نبستید اینم اتومات یه جریمه 75 دلاریه

راننده می گه: آره. من بسته بودمش ولی وقتی شما به من گفتی بزنم کنار بازش کردم تا بتونم مدارکمو از

جیب پشتم دربیارم

زنش می گه: نه عزیزم تو خودت خوب می دونی که کمربندت بسته نبود. تو هیچ وقت موقع رانندگی کمربند

نمی بندی!

افسر که شروع می کنه به نوشتن جریمه سوم مرد رو می کنه به زنش و با فریاد منفجر می شه:چرا لطفا

خفه نمی شی؟

افسر به زن نگاه می کنه و می گه: خانوم همسرتون همیشه با شما اینطوری صحبت می کنه ؟

 زن: فقط وقتی مسته!!!!!!!!!!!!!!!

دختر(با حاله بخونی ضرر نمیکنی)

ببین دختره با جا گذاشتن ... داشت کار دست پسره میداد ها...؟!

مامانم از صبح رفت خونه ی خاله م،منم از خدا خواسته دوست دخترمو آوردم!

شب که مامانم اومد؛حس کردم یکمی باهام سرسنگینه!

بعدش دوست دخترم زنگ زد و گفت:

ببین ترو خدا شاکی نشیا!من یه چیزی خونه تون جا گذاشتم!

جا خوردم،گفتم :چــی؟؟! حتما مامانم همونو دیده تحویلم نمیگیره!

ولی قطع کرده بود!

رفتم با استرس همه جا رو گشتم...

روی تخت،زیر تخت،تو حموم،کفِ آشپزخونه،رو کاناپه ی هال،

یادم افتاد موقع نشون دادن عکسای کامپیوتر یه بارم .....

خلاصه اونجارم زیرو رو کردم چیزی نبود!

زنگ زدم بهش میگم: جونِ مادرت یکمی فکر کن ببین کجا گذاشتی،اصلا چی جا گذاشتی؟

صداشو لوس کرده میگه:یعنی تو نمیدونی؟

میگم:نه والا! بگو زود باش...

میگه : قلبـــــــــــــــــمو ..!

یعنی میخواستم خرخره شو بجوام!!

بعد که خیالم راحت شده رفتم به مامانم میگم:

چرا واسم قیافه گرفتی؟

میگه:این سوال داره مرد خرسِ گنده!!! توام شدی مثلِ بابات!

صبح تا شب نبودم یه زنگ نزدی حالمو بپرسی!!!

یهودی و زرتشتی

ببین مرام این کجا و اون یکی کجا...؟!

مرد یهودى و فقیر با شخصى آتش پرست که مال زیاد داشت، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و

اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودى سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست؟

گفت: عقیده ام آن است که جهان را آفریدگارى است و او را پرستش مى کنم و به او پناه مى برم، و هر کس

موافق مذهب من مى باشد به او نیکى مى کنم و هر کس مخالف مذهب من است خون او را بریزم.

یهودى از آتش پرست سؤ ال کرد: مرام تو چیست؟

گفت: خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به کسى بدى نمى کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکى

مى کنم. اگر کسى با من بدى کند به او جز با نیکى رفتار نکنم، به سبب آنکه مى دانم که جهان هستى را

آفریدگارى است.

یهودى گفت: این قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روى شتر با وسایل مسافرت مى کنى و من با پاى

پیاده با تهى دستى، نه از خوراک خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمایى.

آتش پرست از شتر پیاده شد و سفره غذا را در مقابل یهودى پهن کرد. یهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر

شتر او نشست تا خستگى بگیرد. مقدارى راه که با یکدیگر حرکت کردند، یهودى ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و

فرار نمود.

آتش پرست هر چند فریاد کرد: که اى مرد من به تو احسان نمودم آیا این جزاى احسان من است که مرا در

بیابان تنها بگذارى، فایده اى نکرد.

یهودى با فریاد مى گفت: قبلا مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است او را هلاک کنم.

آتش پرست رو به آسمان کرد و گفت: خدایا من به این مرد نیکوئى کردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان. این

گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و

یهودى را بر زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن

نشست و مى خواست حرکت کند که ناله یهودى بلند شد: اى مرد نیکوکار تو میوه احسان را چشیدى و من

پاداش بدى را دیدم، اینک به عقیده خودت از راه احسان رومگردان و به من نیکى کن و مرا در این بیابان رها

مکن. او بر یهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.

ببین ارزش یه ضربدر درست چقدره ...؟!

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از 30 سال خدمت

صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر

لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با او تماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می

آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند.

بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات

موفق بوده است. مهندس، این امر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به

وارسی دستگاه می پردازد و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص دستگاه

می کشد و با سربلندی می گوید: «اشکال اینجاست!»

آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار می افتد. مهندس دستمزد خود را 50000 دلار معرفی

می کند. حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او بطور مختصر این

گزارش را می دهد: " بابت یک قطعه گچ: 1 دلار و بابت دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: 49999 دلار" !!!