جاگذاشته ام دلی هرکه یافت مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
برو ای خوب من، هم بغض دریا شو ، خداحافظ / برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ / تو را با من نمی خواهم که “ما” معنا کنم دیگر / برو با یک “من” دیگر بمان “ما” شو، خداحافظ
لباس هایم که تنگ می شد می بخشیدم به این و آن ولی دل تنگم را ، حالا چه کسی می خواهد !؟
دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی دستانت را برایم مشت میکنی میپرسی: گل یا پوچ ؟ در دلم میگویم : دستهای تو
عطرهای خوب ، شیشه خالی شان هم بعد سال ها هنوز عطر می دهد درست مثل جای خالی تو
عشق تصمیم نیست ، یک احساس است اگر ما میتونستیم تصمیم بگیریم که چه کسی را دوست داشته باشیم بعد از آن یک زندگی بسیار ساده و معمولی داریم و از زندگی عاشقانه و جادویی سهمی نمیبریم