سرگرمی-اس ام اس-خریداینترنتی خرید نیچرز بونتی اصل 1394

اس ام اس عاشقانه-مهدی اس ام اس های فلسفی عاشقانه شهریور 95 - فلسفی عشقولانه-ارزان ترین فروشگاه اینترنتی-خرید اینترنتی ساعت مچی-طلا-حریم سلطان ساعت دیزل-فروشگاه اینترنتی لباس-خرید ژل افزایش قد

سرگرمی-اس ام اس-خریداینترنتی خرید نیچرز بونتی اصل 1394

اس ام اس عاشقانه-مهدی اس ام اس های فلسفی عاشقانه شهریور 95 - فلسفی عشقولانه-ارزان ترین فروشگاه اینترنتی-خرید اینترنتی ساعت مچی-طلا-حریم سلطان ساعت دیزل-فروشگاه اینترنتی لباس-خرید ژل افزایش قد

یهودی و زرتشتی

ببین مرام این کجا و اون یکی کجا...؟!

مرد یهودى و فقیر با شخصى آتش پرست که مال زیاد داشت، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و

اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودى سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست؟

گفت: عقیده ام آن است که جهان را آفریدگارى است و او را پرستش مى کنم و به او پناه مى برم، و هر کس

موافق مذهب من مى باشد به او نیکى مى کنم و هر کس مخالف مذهب من است خون او را بریزم.

یهودى از آتش پرست سؤ ال کرد: مرام تو چیست؟

گفت: خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به کسى بدى نمى کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکى

مى کنم. اگر کسى با من بدى کند به او جز با نیکى رفتار نکنم، به سبب آنکه مى دانم که جهان هستى را

آفریدگارى است.

یهودى گفت: این قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روى شتر با وسایل مسافرت مى کنى و من با پاى

پیاده با تهى دستى، نه از خوراک خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمایى.

آتش پرست از شتر پیاده شد و سفره غذا را در مقابل یهودى پهن کرد. یهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر

شتر او نشست تا خستگى بگیرد. مقدارى راه که با یکدیگر حرکت کردند، یهودى ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و

فرار نمود.

آتش پرست هر چند فریاد کرد: که اى مرد من به تو احسان نمودم آیا این جزاى احسان من است که مرا در

بیابان تنها بگذارى، فایده اى نکرد.

یهودى با فریاد مى گفت: قبلا مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است او را هلاک کنم.

آتش پرست رو به آسمان کرد و گفت: خدایا من به این مرد نیکوئى کردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان. این

گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و

یهودى را بر زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن

نشست و مى خواست حرکت کند که ناله یهودى بلند شد: اى مرد نیکوکار تو میوه احسان را چشیدى و من

پاداش بدى را دیدم، اینک به عقیده خودت از راه احسان رومگردان و به من نیکى کن و مرا در این بیابان رها

مکن. او بر یهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد